loading...
عشقهای زندانی Prisoners of Love
سجاد باباجانی بازدید : 5 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (1)

درخودنگاه می کنم تاببینم که خطا کجاستـــ ،

بعد ازکمی تامل و قدری سکوتـــ

پی میبرم آنجا که خالی ازتوستـــ ، خطاستـــ ….!

سجاد باباجانی بازدید : 6 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

                          دردم ایــــــــــــــن بـــــــــــــــــــود…
                         “درکــــــــــــش”به”دردم”نرســــــــــــــــید…!!!

سجاد باباجانی بازدید : 8 دوشنبه 13 آبان 1392 نظرات (0)

                            دل است دیگر

                           یا شور می‌زند یا تنگ می‌شود یا می‌شکند

                           آخر هم مهر سنگ بودن می‌خورد روی پیشانی‌اش…

سجاد باباجانی بازدید : 5 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

وابـستگی مـن با نـگاهـت شـروع شـد…
و دوبـاره بـا نـگـاهـت تـمام شد…
همان نگـاهی که روی هـمان نیـمکت به چـشمانم کـردی و گـفتی تـمامش کـنیم…
لـعـنتی…
تـو رفـتی…
مـنم رفـتم…
تـو بـه زنــدگی جـدیــدت…
و مـن هـم به سـپری کـردن روز بـه روز خــاطرات بـا تـــو بــودنـم…

سجاد باباجانی بازدید : 6 پنجشنبه 31 مرداد 1392 نظرات (0)
 مــیدانـــم !
 یـکی از آن روزهــای مُـبـهم و دور !
 وقـتی جـلوی تــلـویـزیون ،
 روی کانـاپـه لم داده ای و بـچه هایت را خــوابانده ای . . .
 درسـت هـمـان لـحـظـه ای که
 قرار است احـسـاس کنی خـوشـبـخـت تـریـنـی . . .
 نـاگـهـان . . .
 یـاد مــن بـه سـیـنـه ات چـنـگ مـیـزنـد . . .
سجاد باباجانی بازدید : 3 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (0)

 

سلام به همه ی بازدید کننده گان وبلاگ عشق های زندانی من نسترن هستم و از امروز توی این وبلاگ عضو شدم و براتون مطلب میزارم فقط نظر یادتون نره،ممنون.

سجاد باباجانی بازدید : 17 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد

سجاد باباجانی بازدید : 13 چهارشنبه 30 مرداد 1392 نظرات (0)

 

 

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟ دلیلشو نمیدونم …اما واقعا”‌دوست دارم تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی… پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ من جدا”دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی باشه.. باشه!!! میگم… چون تو خوشگلی، صدات گرم و خواستنیه، همیشه بهم اهمیت میدی، دوست داشتنی هستی، با ملاحظه هستی، بخاطر لبخندت، دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون: عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟ نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره عشق دلیل میخواد؟ نه!معلومه که نه!! پس من هنوز هم عاشقتم عشق واقعی هیچوقت نمی میره این هوس است که کمتر و کمتر میشه و از بین میره “عشق خام و ناقص میگه:”من دوست دارم چون بهت نیاز دارم “ولی عشق کامل و پخته میگه:”بهت نیاز دارم چون دوست دارم “سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 14
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 3
  • بازدید سال : 6
  • بازدید کلی : 906